دهمین واگویه از مجموعهنشستهای خانهی فرهنگوهنر گویه با نام «دو زلفونش بُوَد تار رُبابم، زیبایی در هنرهای تصویریِ ایران» سهشنبه بیستویکم شهریور با حضور ایمان افسریان، نقاش و پژوهشگر هنر، جواد مدرسی، نقاش و منتقد، و محمد محمدی، دبیر نشست و پژوهشگر، برگزار شد.
در این نشست نخست محمد محمدی با طرح این بحث که مراد از زیبایی در این نشست، زیباییِ دیداری است که جُستارمایهی پژوهشهای هنری، و نه فلسفی، میتواند باشد. این جُستارمایه پیشینهی چندانی ندارد و آنچه که هست هم بیشتر ناهمساز به نظر میرسد.
ایمان افسریان در آغاز به مسئلهی برگردانِ «آرت» به «هنر» و پیامدهای فرهنگیِ آن پرداخت. «آرت» وارداتی در همهجا مهمتر شد؛ حتا در انتخاب رشتهی دانشگاهی، «صنایع دستی» کمارزشترین رشتهی ما شد. بحثهای ما دربارهی «آرت»، ترجمهای است و دربارهی هنر نمیتوان با این زبان صحبت کرد. او سپس با شیوهی پدیدارشناسانهی تصویریِ خود، تصویر در تاریخ هنر را به چهار فرم «مثالی یا مینوی»، «ادراکی»، «پیمونی یا مُدولار» و «مدرن» تقسیم کرد. از این چهار گونه، دو فرم «مثالی » و «پیمونی» در هنرهای تصویریِ ایرانی به کار رفته است. هنرهای تصویریِ ایران در شاخهی نگارگری از دیدِ وی پیچیدهترین تصویر «مثالیِ» خلقشده در تاریخ هنر به نظر میرسد. تصویر «پیمونی» به فرمهایی که امکان پیوند و گسترش به شکلهای گوناگون دارند، اشاره دارد؛ این گونه در هنرهای تزیینیِ ایرانی بسیار دیده میشود.
جواد مدرسی با ویژگیهای نقاشیِ ایرانی سخنانش را آغاز کرد: 1. تخت و دوبعدیبودن؛ 2. گزینش زاویهی دیدِ ایدهآل؛ 3. نور فراگیر و یکسان در تصویر. این ویژگیها کیفیّتی خاص به نقاشیِ ایرانی بخشیده است؛ عناصر و اشیا به حقیقتیترین فرم و رنگ خود دیده میشوند. با توجه به نبود منابع نوشتاریِ کافی، نمیدانیم نقاش از اینها آگاهی داشته یا نه؛ البته مهم، برداشت یا دریافتِ بیننده است. در هنرهای تصویریِ ایرانی در قیاس با نقاشیِ غربی، تصویر از قید معنای متافیزیکی، بدنِ ایدهآل و عمقنمایی آزاد شد؛ در اولی با «سطح، فرم و زندگی» و در دومی با «عمق، معنا و مرگ» رودررو هستیم. در نقاشیِ ایرانی همهچیز همارزش و همتراز هستند؛ پادشاه و یک آبدان به یک اندازه کار شدهاند؛ اما در «مونالیزا» فقط مونالیزا اهمیت دارد و بقیهی عناصر کماهمیت هستند.
نفیسه موسوی 1402/6/22 - 23:9